جدول جو
جدول جو

معنی دراز کلا - جستجوی لغت در جدول جو

دراز کلا
از توابع دهستان بابل کنار بابل
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از درازبالا
تصویر درازبالا
درازقد، بلندقامت، بلندبالا
فرهنگ فارسی عمید
(دَ کَ)
دهی است از دهستان مشهد گنج افروز بخش مرکزی شهرستان بابل. واقع در 17هزارگزی جنوب بابل و سر راه فرعی بابل به بابل کنار، با 2280 تن سکنه. آب آن از رود خانه بابل و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(دَ کَ)
دهی است از دهستان خیررودکنار بخش مرکزی شهرستان نوشهر واقع در 4 هزارگزی جنوب خاوری نوشهر و 3 هزارگزی جنوب راه شوسۀ نوشهر به بابلسر. آب آن از رود خانه ماشلک و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
دهی از دهستان میان دورود بخش مرکزی شهرستان ساری. پانزده هزارگزی جنوب خاوری ساری. پنج هزارگزی جنوب راه شوسه به بهشهر. دامنه. معتدل مرطوب و مالاریائی دارای 2040 تن سکنه. آب آن از چشمه. محصول آن توتون. سیگار. غلات. پنبه. صیفی. ابریشم. شغل اهالی زراعت. صنایع دستی زنان. بافتن پارچه های نخی و ابریشمی راه فرعی بشوسه دارد آبادی کوچک اوسا جزء این ده منظور و معصومزاده ای دارد که بنای آن قدیمی است. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3 ص 113)
لغت نامه دهخدا
(سَ کَ)
دهی است جزء دهستان گیلخواران بخش مرکزی شهرستان شاهی. دارای 1300 تن سکنه است. آب آن از چاه تأمین میشود و محصول آنجا پنبه، غلات و کنجد و شغل اهالی زراعت است. بازار جمعه جویبار در اراضی این آبادی واقع است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(دِ)
درازبالای. دراز قد. طویل القامه. آنکه قدی دراز دارد. بلندقد. آخته بالا. کشیده بالا. قددراز. اسحلان. أسقف. أسنع. أشجع. أشفع. اعم ّ. جخدب. جسرب. ساطی. سرجم. سرعرع. سرناف. سطیع. سفلّج. سکب. سلاهب. سلنطاع. سلنطع. سهود. سیطل. شجعم. شطب. شطبه. شعلّع. شعموم. شفلّع. شنعاف. شنعوف. شوقب. صهیب. ضبغطری ̍. طریم. طوط. عطلّس. علجم. عنشط. غلفاق. قلهبان. (منتهی الارب). مدید. (دهار). مسحلان. مسحلانی ّ. مسقّف. مطمّد. (منتهی الارب). مقدود. (دهار). ممهّک. هبل ّ. همیسع. هیقمانی ّ. (منتهی الارب) : پیری سخت بشکوه درازبالای. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 364). عثمان مردی بود... درازبالا. (مجمل التواریخ و القصص). جوانی ترک را دیدم درازبالا. (انیس الطالبین ص 209). امراءه اسحلانیّه، زن بشگفت آرندۀ درازبالای نیکوصورت. (از منتهی الارب). أعماء، مردم درازبالا. جعشب، درازبالای غلیظ. (منتهی الارب). خرعب، مرد درازبالای پرگوشت. (منتهی الارب). سبندی ̍، درازبالای دلیر. سرطم، درازبالای بلندآواز واضح گفتار. (از منتهی الارب). سمرطل و سمرطول، درازبالای مضطرب خلقت. (منتهی الارب). سمعد، درازبالای سخت ارکان. سمعمع، مردم درازبالای باریک بین. شدف، درازبالای بزرگ. (از منتهی الارب). شطب، مرد نیکوبدن درازبالا. (منتهی الارب). شناص، درازبالای کریم. شوذب، درازبالای نیکوخوی. عتعت، مرد درازبالای تمام اندام. عشانق، درازبالای کم گوشت. هجرع، درازبالای سبک گوشت. (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(فَ)
دهی است از دهستان کچرستاق بخش مرکزی شهرستان نوشهر، واقع در 9هزارگزی باختر المده و 1500گزی شوسۀ المده به نوشهر. ناحیه ای است واقع در دشت، معتدل و مرطوب که دارای 200 تن سکنه است. از رود خانه گچرود مشروب میشود. محصولاتش برنج و مختصر غلات و صیفی است. اهالی به کشاورزی گذران میکنند. راه آن مالرو است. از دو محل بالا و پائین تشکیل می شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(دِ کَ)
مرکز بلوک بابل کنار، در ناحیۀ بارفروش. (جغرافیای سیاسی کیهان). دهی است از دهستان نوکندکا، بخش مرکزی شهرستان شاهی، واقع در 23/5هزارگزی جنوب باختری شاهی، و در انتهای راه فرعی بابل به بابل کنار با 1700 تن سکنه. آب آن از رود خانه بابل و چشمه تأمین می شود، و محصول آن برنج، نیشکر، ابریشم، غلات، کتان و صیفی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
دهی است از دهستان لاله آباد بخش مرکزی شهرستان بابل، واقع در 7هزارگزی شمال باختری بابل. این ده در دشت قرار گرفته و هوای آن معتدل و مرطوب است. مردم ده در حدود 275 تن میباشند که بکار کشاورزی اشتغال دارند. آب آن از رود خانه کاری تأمین میشود و محصول عمده آن غلات و کنف و پنبه و صیفی و نیشکر است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
نام موضعی به بابل (بار فروش) مازندران. (مازندران و استرآباد رابینو ص 117 بخش انگلیسی و ص 158 ترجمه فارسی آن)
لغت نامه دهخدا
تصویری از دراز بالا
تصویر دراز بالا
بلند قامت دراز قد
فرهنگ لغت هوشیار
از توابع کجرستاق نوشهر
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع دهستان چهاردانگه ی هزارجریب بهشهر
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع دهستان میان رود
فرهنگ گویش مازندرانی
درویش بیابان گرد
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع دهستان بندپی بابل
فرهنگ گویش مازندرانی
بلند بالا و لاغر
فرهنگ گویش مازندرانی
نام مرتعی در آمل
فرهنگ گویش مازندرانی
چانه دراز، پرحرف
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع دهستان شهر خواست ساری
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع دهستان میان دورود ساری
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع دهستان جلال ازرک جنوبی بابل
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع دهستان بالا خیابان لیتکوه بخش مرکزی آمل
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع دهستان بابل کنار بابل
فرهنگ گویش مازندرانی
نام چند آبادی در شهرهای مختلف مازندرانبنا به گفته ی کهن
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع دهستان کیاکلای قائم شهر، از توابع دهستان گنج افروز بابل
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع دهستان ناتل رستاق نور، از توابع دهستان بیشه سر
فرهنگ گویش مازندرانی
نام روستایی در نور
فرهنگ گویش مازندرانی
دراز کردن، ترسیم کردن، گول زدن
دیکشنری اردو به فارسی